کمال به لیلا می گه که به خاطر نجات کرم مجبور شده که راننده را بکشه. لیلا مردده که به پلیسه بگه یا نه که وقتی حرف های غدیر و مادرش را می شنوه و می فهمه چقدر به لیلا و خانواده اش اطمینان داشتن با فیلم به نزد پلیس می ره و می گه که کمال قاتله. پلیسه دنبال کماله و می خواد سر مرز فرار کنه که دستگیر می شه از طرفی طبق اعترافات کرم مراد هم به جرم قتل زنش دستگیر می شه. ازلم هم بازداشت میشه و گلایه لیلا از ازلم که می گه تو دوست من بودی و با من این کار را کردی و از پشت خنجر زدی و فریاد های لیلا دیدنی بود. فالکو به محمد می گه که خواهرش زنده است و اگر خواهرش را می خواهد باید او را با ازلم عوض کند. محمد هم تصمیم می گیرد این کار را انجام بدهد. از طرفی فالکو عمو حسن و بکری را هم که سوار ماشین پلیس بودند را فراری می دهد و انها را از کشور خارج می کند به همراه خواهرش خودش منتظر ازلم می ماند. محمد به لباس ازلم یک ردیاب وصل کرده بود و بعد از گرفتن خواهرش موضوع ردیاب را به پلیس می گوید و پلیس انها را پیدا می کند در درگیری ها فالکو کشته می شود و ازلم هم به زندان برده می شود سه ماه بعد محمد به دیدن ازلم می رود و می گوید که دخترش را پیدا کرده او نزد خانواده ای در المان زندگی می کند و سالم است و ازلم کلی خوشحال می شود. رییس فالکو هم رییس باندی بود که فالکو بعد از ازادی از زندان برای انها کار می کرده است.