این خلاصه کوتاه را داشته باشید. که شوهر زنی که در خانه ایسل است و ایسل به پیشنهاد سحر او را در انجا نگه داشته خانه ایسل را پیدا می کند و زنش را با گلوله می کشد. ایسل با عرفان ازدواج می کند و دختر ان زن را به فرزندی می گیرند. دعوای اسماعیل و زینب بالا می گیرد اسماعیل با یکی از زن های شرکت رابطه دارد که زینب این را می فهمد ولی در انتها تصمیم می گیرند که یک فرصت دیگر به همدیگر بدهند. زهرا به غدیر می گوید که اگر انقدر کار کردن روی کشتی را دوست داری می توانی بروی و فقط وقتی پیش من برگرد که من یک حسی داشته باشی. این زهرا هم خودش را بدبخت کرد به نظرم ازدواجش با غدیر کاملا اشتباه بود. و در اخر شهناز همان دختر خوانده مریم خانم با ادهم دوست می شود و داستان تمام می شود.
جان به همراه ازرا به باشگاهی می رود جان می گوید که من فهمیده بودم که مادرم ما را طرد می کند اینجا را خریدم چک دادم و امروز می خواهیم قرار داد ببندیم. نسلیهان زودتر با دوست جان هماهنگ کرده و دوست جان می گوید که نسلیهان او را تهدید کرده و او دیگر نمی خواهد انجا را بفروشد . جان حسابی عصبی می شود. ازرا که ناراحتی جان را می بیند تصمیم می گیرد که به نزد نسلیهان برود نسلیهان می گوید منتظرت بودم می خواهد برای ازرا چک بنویسد که ازرا می گوید واقعا عاشق جان است قبل از عقد یک قرارداد ازدواج نوشته و به دفتر فرستاده نسیلیهان گیج می شود اجه این قرارداد را قایم کرده بود نسلیهان با دیدن قرارداد که ازرا نوشته بود هیچ پولی از جان نمی خواهد نرم می شود از ان طرف شبنم و کرم هم اشتی می کنند . ازرا با یک نامه جان را ترک کرده و می گوید نمی خواهم تو به خاطر من سختی بکشی. جان به دنبال ازرا می رود و با هم به خانه مادرش می روند. نسلیهان می گوید ازدواج انها را پذیرفته و از طرفی خبر بارداری شبنم را می دهد ازرا شوکه می شود و بعد خیلی خشک به کرم تبریک می گوید همه دور هم هستند که اورهان برادر ناتنی کرم می اید و می گوید من می خواهم یک سری حقیقت بگویم . کرم می رود جلو و می گوید تو می توانستی زندگی ام را بگیری اما ترجیح دادی که خوشبختی ام را بگیری اورهان اسلحه در می اورد کرم با او درگیر می شود یک گلوله به شبنم می خورد و او می میرد کرم هم اسلحه را برمی دارد و به اورهان شلیک می کند و او را می کشد. مراسم عزاداری است ازرا از دور به تشیع جنازه می رود کرم در زندان است و همش عکس شبنم را می بیند. ازرا به نزد جان می رود جان حسابی داغون است و می گوید ازرا چرا در این شرایط سخت من را تنها گذاشتی که ازرا می گوید که من به تو دروغ گفتم کرم دوست پسر من بود و از اول ما با نقشه وارد شدیم من واقعا عاشقت هستم جان می گوید از اینجا دور شو. ازرا می رود و فیلم با مونولوگ ازرا که می گوید کار ما مثل ساختن خانه شنی بود که به زودی خراب شد و عشق مخصوص بهشتیان بود و ما با کارهایمان اسم عشق را هم الوده کردیم فیلم به پایان می رسد. باز یک پایان تلخ برای سریال های ترکی
این سریال سیلا بالاخره بعد از این همه اب بستن توش تمام شد.
زن پسر عموی سیلا که بچه اش را از دست داده بود کلا به جنون رسیده بود و به سیلا شلیک می کنه و سیلا که بارداره بی هوش می شه( توی این سریال بوران وسیلا به نوبت توی بیمارستان بودند) دکتر می گه باید بچه ها را سقط کنیم تا سیلا را عمل کنیم که سیلا به هوش می اید و همه خطر ها را به جان می خره و دو قلوهاش را که دو دختر بود را به دنیا می اره. از اون طرف عایشه خدمتکار خانه هم با احمد عروسی می کنه برادر جهان هم با عشقش جرن ازدواج می کنه. عموی بوران خانی را به بوران برمی گردونه و بوران می گه که مردم دیگه به خان نیاز ندارن و باید مشکلاتشان را از طریق قانون و دادگاه حل کنن. و بعد بوران و سیلا به یک جای دور می رن و یک پیرمردی داره برای بچه ها داستان بوران و سیلا را تعریف می کنه و می گه دیگه هیچ کس این ها را ندیده.
دوستان سرنا و چاغتای اولسوی امروز رسما اعلام کردند که سر سریال مد جزیر یا همان جزر و مد عاشق هم شده اند. این در حالی است که این روزها همه از رابطه سرنا با کیوانیج تالیتوگ حرف می زدند و چاغتای هم که اعتیادش اشکار است و دادگاه حکم محکومیتش را صادر کرده که البته اجرا نشده است. این نکته را هم باید بگویم که چاغتای اولسوی دوست صمیمی تولگان سایشمن بازیگر نقش چنار سریال لاله و دوست پسر قبلی سرنا است. وای خدا شوک شدم
خلاصه ای ازقسمت های آینده ماندگار:
قسمت های جلوتر که دیدم جمیل بر میگرده خونه و یه طور اتفاقی عکسای باران و هارون و ادا رو میبینه و میفهمه که هارون پدر بارانه.البته الان هم ادا و هم ملدا خونه پدریشون هستن.تو خونه فیاض، سعادت هم بدون اینکه کسی بفهمه میره بیرون. شب میشه همه نگران سعادت هستن که از اداره پلیس زنگ میزنن به هارون و میگن یه جنازه پیدا شده که شک داریم مادر شما باشه.هارون هم میره اونجا و میبینه که مادرش نیست.نشون میده که سعادت تو یه کوچه داره راه میره که بیهوش میشه. جمیل هم که فهمیده هارون پدر بارانه اسلحشو بر میداره ومیره دنبال هارون.
ترکان هم میفهمه جمیل اسلحه بر داشته به ادا میگه و ادا میره دنبال هارون.مثل اینکه پلیس سعادتو پیدا کردن و میارنش خونه.ادا هم میرسه به ویلا ی هارون که خدمتکار بهش میگه هارون اینجا نیست و پدرتون هم چند لحظه پیش اینجا بود.ادا هم به هارون زنگ میزنه و هارون هم میاد به ویلا و ادا بغلش میکنه همین موقع جمیل از پشت بسته ها میاد بیرون و به سمت هارون اسلحه میکشه و میخواد بزنه که ادا در حالی که باران تو بغلشه میره جلو هارون و تیر به اون برخورد میکنه که ادا در حالی که داره از حال میره هی اسم باران رو صدا میکنه هارون هم وقتی باران رو تو بغلش میگیره میفهمه که خونیه و مثل اینکه باران هم زخمی شده و هارون از ناراحتی زیاد فریاد میزنه.
جمیل هم از اونجا میره و بعد نشون میده که شیشه خونه ادا اینا میکنه و ترکان میفهمه یه اتفاقی افتاده. آمبولانس میاد و ادا وباران رو رو میبرد بیمارستان و هر دوشون رو میبرن اتاق عمل و هارون هم خیلی نگرانشونه.
جمال تو پارک میخواد با اسلحش خودکشی کنه که پلیسا میرسن و مردم هم جمع میشن و سعی میکنن که جلوشو بگیرن و دستگیرش میکنن و میبرند اداره پلیس و اونجا اعتراف میکنه دخترشو زده و به ترکان خبر میان که با فردا و کرم میرن اداره پلیس.
اون خبرنگاری که با هارون مشکل داشت تو بیمارستانه و با همکاری یکی از پرستاران از ادا که زخمی شده فیلم میگیره.
نسا هم به خواستگاری باتوو و اینکه رفته بود خونه باتوو بوسه درو باز کرده بود فکر میکنه که سعادت میاد و باهاش دعوا میکنه وبهش سیلی میزنه و مثل اینکه حالش دوباره بد شده.
ملدا میاد بیمارستان پیش هارون مثل اینکه اوضاع باران و ادا وخیمه و هارون هم خیلی ناراحت و عصبیه و از دکتر اجازه میگیره که بره دیدن دخترش با ادا.جمیل هم انگار دادگاهی میشه و میبرنش زندان.تو بیمارستان هم هارون با ترکان حرف میزنه و دکتر میخواست با هارون حرف بزنه که پرستار بهش خبر میده که بارات خیلی تب داره و درجه حرارتش خیلی بالاست.بعد نشون میده که دوتا دکترا دارن راجب عکس سر باران صحبت میکنن و مثل اینکه یه مشکلی هست.
تو زندون هم نشون میده که جمیل با کسی حرف نمیزنه و یه زندانی هم میره تا باهاش حرف بزنه که جمیل بازم سکوت میکنه.
مطالب قدیمی تر » « مطالب جدیدتر